Sunday, August 20, 2017

a powerful poem on Professor G N Saibaba Translated into Persian, by: Nabarda


Dear comrades,
You have published a powerful poem on Professor G N Saibaba in following link:



Now, one of our comrades, comrade Nabarda, who is also a revolutionary poet in Persian Language, has translated that powerful poem on professor G N Saibaba, from English version into Persian Language.
Please open the attachment and receive the translation for publication in Maoist Road blog

translator name: Nabarda
نبرده
Afghanistan
**********************************************************************
                 WARMEST MAOIST GREETINGS


WWW.MASSLINE.NETآنچه در زیر میخوانید٬ شعری است از (آراساویلی کریشنا) در باره ء‌ ج.ن.سایبابا. این شعر نیرومند٬ نخست در تارنمای (ویراسام) به نشر رسیده است. زبان اصلی شعر٬ تیلوگو است. (ن.وینوگوپال) آنرا از زبان اصلی به انگلیسی برگردانده است. من (نبرده) اینک این شعر نیرومند و انقلابی را٬ به فارسی دری برمیگردانم٬ و آنرا به انقلابیون پرولتری سراسر جهان تقدیم میکنم.

خانه ی دوست کجاست؟

پرسیدم از شگوفه ای که می کشید سر
از چاک سینه ء‌ دیوار نیم جان
پرسیدم از قطار گلانی که چشمهای شان
در گیر خواب بود٬ در محوطه ء دانشگاه!
جستم ز چشم یکی نوزاد
گوساله ای که چشم منتظرش راز دار بود
پاسخ به پرسشم:
خانه ء‌دوست کجاست؟

در گردشی چنین٬
چیدم گلان سرخ٬ و نهادم به جیب خویش
جستم سراغ سرانگشت دوست را
در رخنه های مه آلود که آغوش قطره های آب بود
افتان ز میله های پنجره های پریده رنگ.
نامه ء عاشقانه دوستم٬ اما
در دست من هنوز در تب یک انتظار بود
آن نامه ای که برای پرنده گان
و از برای کبوتران سپید بود
و در شتاب آخرین دقایق هر روز مکتبی
رندانه لای برگهای کتابم جهیده بود!
لطفا به من بگویید
باری چگونه توان رفت٬ تا منزل رفیق
هر چند در دل ویرانه زار کلبه ها
در دامن آن زاغه نشینهای (امالاپورام)
پرسه زدم به بوی دیدار٬
اما٬
جز بوی تند لاش ماهیان خشکبوم
دستی پذیره ء‌آن نامه ام نبود!
با آنهمه٬ هنوز
در ظلمتی چنان٬ در ریزش دیوار های آن
این انتظار بود که میداشتم به پای!
هر چند مثل سگی پیر
کز زخمهای کاری٬ پیچد به خویشتن
حمال پیکر روحی فسرده بودم
اما هنوز چهره ء تر و شاداب دوست را
که چون نزاکت کف رخسار شیر بود
در تازگی و نغزی
با چشم قلب٬ دیده و می گشتم از عطش.
با آوای چشم بستن ماهی
خشت های اوفتاده ء دیوار خانه آن دوست را
کردم نوازش٬ و نزدیکتر شدم
دیدم در انحنای افتان دیوار خانه اش٬
چلپاسه ای خاکی ٬ که خنده به لب داشت
پرسیدمش به کمال ادب٬ شگرد خوش:
آیا سراغی از کجا شدن دوست من٬ تراست؟
و آنگاه رو بسوی پاره های آهک افتان نموده٬ گفتم:
باری شما٬ اگر خبری هست٬ چه بهتر کنید لطف!
پرسیدم آنزمان
از آن متبرک سه چرخه ای که بود
حمال پیکر و رویای رفیق بزرگ من:
آن قامت بهار٬ آن دوستم کجاست؟
آنگاه نامه را
از جیب خود کشیدم٬
بگذاشتم به مدخل آن راهرو که بود
باری گواه گم شدن دوست گلم.
حرفی نمانده بود که گویم فزون ازآن
با حضرت دیوار ها٬ با محشر آوار ها.
در باز گشت خویش٬ در آغاز-گام خویش٬
مرغی ز محبس٬ آمد
بنشست به بازوی من٬ سرود:
دوست تو زنده است!
دارد هزار آتشین درود
به مردمان٬
به خلق قهرمان!
و از میان دیوار های که دولت بنا نهاده
مردم برای همیشه٬ او را به یاد خواهند داشت!
یادش همیشه سبز و گرامی٬
همچون بهار در دل خلق است٬ شگوفان!
و مردمان٬
حتی در فاصله ذره های غذا شان درون بشقاب٬
یک ذره نیز یاد رفیق ترا
از یاد نخواهند برد!
او را به هر نفس٬
چون زنده گی به حافظه خواهند سپرد!


Published on Virasam website
http://virasam.org/article.php?page=544
(Translation from Telugu by N Venugopal)
Translated into Persian, by: Nabarda
برگردان به فارسی دری: نبرده

















No comments:

Post a Comment