Monday, June 30, 2025

1 July - from Azad to Basavaraj - the martyrs of Indian revolution are immortals! - long live CPI (Maoist)! People's War until the victory!




RedRoad (maoist group) Iran - 3th part - in persian

 

جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه


و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)


امپریالیسم توطئه گر

در بخش پیشین به حرکت دو خطی امپریالیسم آمریکا یعنی خط طرح و توطئه و خط مذاکره اشاره کردیم در این مورد باید کمی بیشتر صحبت کنیم.

به طور کلی احتمال این که دولت آمریکا( بایدن و ترامپ) خامنه ای و سپاه پاسداران را فریب داده باشند کم نیست. به این معنا که آنها نخست از جمهوری اسلامی خواسته اند که در غزه مداخله نکند( دوره ی بایدن آنها برای این که جمهوری اسلامی خود را از تیررس خارج بداند، گفتند که می پذیرند جمهوری اسلامی دخالتی در حمله ی هفت اکتبر نداشته است و بنابراین کاری به کار جمهوری اسلامی ندارند). سپس گفته اند در لبنان مداخله نکند و پس از آن در سوریه و در پایان عراق و یمن و به جای آن امتیازاتی - رفع تحریم ها، روابط اقتصادی گسترده، احتمالا اجازه ی تداوم غنی سازی3.67 و غیره - را بگیرد و مورد پشتیبانی دولت های غربی قرار گیرد.

اما در مذاکرات و بیشتر دولت ترامپ که مهلتی دو ماهه برای پذیرش خواست هایش از جانب جمهوری اسلامی طرح کرده بود، با این اندیشه که جمهوری اسلامی در وضعیت کنونی اش بیشتر امتیاز خواهد داد، خواست های خود را نسبت به پیش از آن تغییر داده و خواست های تازه ای طرح کرده است و از جمهوری اسلامی خواسته که در مورد آنها عقب نشینی کند.

این امر می تواند به دلیل وجود یک برنامه و طرح پنهانی از پیش کار شده و آماده گی دولت اسرائیل برای اجرای برنامه و طرح بوده باشد و یا به دلیل نظرات خود ترامپ و یا جناح هایی دیگری در دولت ترامپ که مایل به پیشروی های بیشتری بودند و نظرشان این بود که جمهوری اسلامی زیر فشار بیشتر امتیاز می دهد و بیشتر عقب نشینی می کند.

خامنه ای خود در یکی از سخنرانی هایش به این امر اشاره کرد که می توانست بیانی از مواضع آنها و امپریالیست ها در مذاکرات پنهانی یکی دو سال اخیرشان باشد و گفت با این ها نمی توان کنار آمد. هر چه عقب نشینی کنید باز یک چیز دیگر می خواهند و می گویند در مورد این موضوع عقب نشینی کند و اگر ما این چنین عقب نشینی کنیم فردا می گویند شورای نگهبان را هم بردارید و ... ( نقل به معنی از سخنرانی در نوروز 1404 برای زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی)

در این جا تضادی به وجود می آید:

آیا با توجه به طرح های آماده و اجرا شده در 12روز جنگ، آمریکا از پیش برنامه ی حمله به ایران را داشت و بنابراین فرقی نمی کرد که جمهوری اسلامی چه موضعی بگیرد و حتی اگر آنها خواست های بیشتری را مطرح می کردند و جمهوری اسلامی قبول می کرد باز هم به بهانه ای به ایران حمله می کردند تا طرح های خود را اجرا کند؟

نکته ی مهم به ویژه طرح ترور فرماندهان نظامی و اطلاعاتی سپاه و دانشمندان اتمی بود. زیرا به نظر می رسد که زمانی که این ترورها صورت گرفت یعنی روزهای اول و دوم حمله، آنها آماده گی نداشتند و گیر آوردن زمانی مناسب تر از این ممکن بود در آینده و در صورتی که جمهوری اسلامی ناسازگاری می کرد مقدور نباشد.


و یا خیر! در صورتی که جمهوری اسلامی خواست های آنها را می پذیرفت، طرح های از پیش کار شده به وسیله ی سیا و موساد و دیگر سازمان های اطلاعاتی امپریالیست های غربی را بسته به شرایط جمهوری اسلامی، یا به کلی و یا به طور موقت به کناری می گذاشتند؟

به نظر ما امپریالیست ها عموما توطئه گری خود را دنبال می کنند. این می تواند در رقابت ها و تضادهشان با امپریالیست های رقیب همچون امپریالیسم روسیه و دولت چین و همچنین امپریالیست های متحدشان باشد، می تواند در تقابل با طبقه ی کارگر کشور خود و دیگر کشورهای امپریالیستی باشد، و یا در جدال با مبارزات انقلابی طبقه ی کارگر و کشورهای زیرسلطه شکل گیرد و بالاخره در مورد نوکران و مزدورانی باشد که خودشان در کشورهای زیرسلطه گمارده اند و یا به اردوگاه رقیب تعلق دارند و یا مانند سران جمهوری اسلامی می خواهند میان امپریالیست ها بازی کنند و پرسه زنند. از این رو دست امپریالیست ها از این طرح ها و توطئه ها پر است.

اما اگر سران جمهوری اسلامی در مذاکرات خواست های آن ها را می پذیرفتند چه دلیلی برای اجرای این طرح ها داشتند؟ آنها یک نوکر و مزدور می خواستند و اگر این نوکر - و از جمله سران ترور شده ی سپاه - اجازه می داد که همه چیز و از جمله مساله ی غنی سازی و برنامه ی هسته ای به اراده ی ارباب پیش رود، چه لزومی بود که امپریالیسم آمریکا این قدر خرج روی دست خودش و دولت اسرائیل بگذارد تا این نقشه اجرا شود! اگر این نوکر به پیشواز ارباب می رفت خود به معنای حکومتی دست و پابسته و ضعیف بود و دیگر نیازی نبود او را له و لورده تر کنند و سر میز مذاکره بیارند. نگاهی به نوکران و مزدوران امپریالیسم در کشورهای زیرسلطه ی خاورمیانه نشان می دهد که تمامی آنها به عنایت اربابان خود توجه دارند. اما در جمهوری اسلامی به دلیل خواست بقای حکومت کنونی که همواره آن را و از هر جانب مورد تهدید می بینند و نیز جاه طلبی های خامنه ای و بخشی از سران سپاه و چنین نشد.

شکست تحقیرآمیز حکومت ولایت فقیه

در هر صورت چنانچه این جنگ ادامه می یافت نتایج آن به طور کلی به نفع خلق ایران نبود. اگر جمهوری اسلامی پیروز می شد و آن هم در یک چارچوب معین و محدود، که با توجه به شواهد جاری و دیدن ادوات جنگی جمهوری اسلامی و جنگ عمدتا هوایی، احتمال آن بسیار ناچیز و تا حدود زیادی غیرممکن بود، به طور کلی در مقابل امپریالیست ها وضع بهتری پیدا می کرد و نیز در تضادش با خلق ایران موقعیت برتری می یافت و از جهت مقابله با مبارزات دموکراتیک خلق ممکن بود برای مدتی های و هوی های بیشتری داشته باشد و اقدامات تهاجمی بیشتری انجام دهد.

اگر شکست می خورد که خورده است موقعیت حکومت در برابر امپریالیست ها و اسرائیل تضعیف می شد. در صورت روی کار آمدن جناح های دیگری از طبقه ی حاکم( مثلا جناح روحانی و یا لاریجانی ها و کلا باندی غیر از باند خامنه ای) با توجه به اینکه حکومت احتمالا مجبور می شد با امپریالیست ها کنار بیاید و طوق بنده گی آنها را گردن بگذارد مورد پشتیبانی امپریالیست ها واقع شده و امپریالیست ها آن را از نظر اقتصادی و سیاسی در مقابل توده ها تقویت کرده و شرایط ادامه اش را فراهم ساخته و به وی کمک می کردند تا بتواند جنبش خلق ایران را خفه کند.

گفتنی است که برای جمهوری اسلامی مبارزه با جنبش توده ها در دو حالت پیروزی و یا شکست تفاوت کیفی چندانی ندارد. زیرا عموما شکست خوردن را جز در موارد معدودی مانند جام زهر خمینی پس از جنگ با عراق نپذیرفته اند. بنابراین در حالت شکست نیز از ترس جنبش و برای بازگرداندن اوضاع به نفع خویش دست به انتقام جویی از جنبش توده ها زده و می زنند. چنان که هم اکنون که شکست خورده اند، بوق پیروزی به وسیله ی خامنه ای به صدا در آمده و دست به انتقام جویی از توده ها زده اند.

در هر صورت همان گونه که در بخش دوم این سری مقالات اشاره کردیم امکان مانور روی پیروزی و انتفام جویی از توده ها محدوده ی معینی دارد و به دلیل تضادهای میان باندهای حاکم و وضع اقتصادی فلاکت بار کشور( بحران اقتصادی، تورم و گرانی و...) و نیز شرایط جنبش توده ها، نمی تواند مدت زمان زیادی ادامه یابد و به احتمال، زیاده روی در این خصوص به وسیله ی باند خامنه ای به نفع حکام نخواهد بود و وضع را به عکس خود بر خواهد گرداند.

مساله ی برتری طلبی دولت جنایتکار اسرائیل

این که گفته می شود که اسرائیل هیچ نیرویی را برتر از خود در منطقه نمی تواند ببیند و بنابراین به دلیل میل دولت اسرائیل برای یکه تازی در خاورمیانه و یگانه قدرت قوی بودن در این منطقه، این جنگ پیش آمد، درست نیست. زیرا تعیین کننده ی این امر که بین دولت های مزدور منطقه چه توازنی از نظر سیاسی و نظامی و تا حدودی اقتصادی باید برقرار باشد و هر کدام باید به چه اندازه قوی باشند، در دست امپریالیست های غربی است و نه در دست حکومت اسرائیل.(1) در گذشته در زمان حکومت استبداد سلطنتی، قدرت نظامی شاه کمتر از حکومت اسرائیل نبود بلکه از جهاتی نیز قوی تر از آن بود. ترکیه را هم که نزدیک به منطقه است می توانیم وارد کنیم. می دانیم ترکیه عضو ناتو است و یکی از بزرگ ترین ارتش های ناتو را دارد. از دولتی مانند مصر نیز می توان نام برد که گرچه نسبت به اسرائیل از نظر نظامی فروتر است به هر حال دولت ضعیفی نبوده و نیست. عربستان سعودی نیز از نظر اقتصادی کشوری قوی است و ثروتمندترین کشور منطقه است. این ها همه وابسته به امپریالیست های غربی بوده اند. البته وضع در مورد قوی بودن درمقابل کشورهای وابسته به بلوک روسیه که در گذشته به ویژه عراق و سوریه بودند فرق می کند.

مساله ی جایگاه رقابت امپریالیست ها

از سوی دیگر درمورد رقابت جهانی امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه و قدرتی مانند چین بر سر جمهوری اسلامی نیز نباید اغراق کرد. حقیقت این است که دولت امپریالیستی روسیه پس از حمله ی 7 اکتبر و در تمامی یکی دو سال اخیر نه تنها اقدام مهمی در مقابله با امپریالیست های غربی در منطقه و در غزه، لبنان و یمن یعنی تمامی نقاطی که درگیری هایی به وجود آمده، صورت نداده است، بلکه در پی یک سازش سوریه را نیز دو دستی تحویل امپریالیست های غربی داد. به طور خلاصه روسیه پس از جنگ اوکراین بیشتر درگیر جنگ اش با دولت این کشور و از این طریق با امپریالیست های رقیب غربی بوده و دیگر فرصتی برای خودی نشان دادن در دیگر مناطق نداشته است و وجه حاکم در این موارد بیشتر سازش و معامله بوده است.

در مورد چین نیز باید گفت این کشور بیشتر یک ناظر و تحلیل گر بوده است تا اینکه بخواهد واکنش عملی ای نشان دهد. بر مبنای گفته های تحلیل گران این کشور مساله ی دولت چین تجارت است و نه جنگ. از نظر آنها دولت چین اگر می خواهد پیشرفت کند باید به همین امور تجاری خود ادامه دهد.

باید توجه کنیم که تجارت چین با کشورهایی مانند آمریکا و اروپای غربی که سرمایه گذاران عمده در تولید و خدمات چین و نیز مردمان شان بخش مهمی از مصرف کنندگان تولیدات ساخته شده در چین هستند، قابل مقایسه با تجارت اش با دیگر کشورها نیست. به طور کلی مواضع این دو کشور بیشتر منفعلانه بود تا مثلا جانبداری شدید از جمهوری اسلامی.

به نظر می رسد که تضاد امپریالیست ها بیشتر با حکومت مرتجعی است که توانایی اداره ی کشور را ندارد و با سیاست های متحجر و عقب مانده ی خود به جنبش انقلابی توده ها در ایران دامن می زند- امری که برای منطقه هم خطرناک است- جاه طلبی های ویژه ی خود را در منطقه دارد و ساز خود را می زند و در برنامه های امپریالیست ها در منطقه دنبال موقعیتی فراتر از آنی است که می توانند به وی واگذار کنند.

نظریه ی ساواکی ها و ماموران سیا

یکی از مضحک ترین و بی معناترین نظرات که از جانب دولت صهیونیستی اسرائیل و ناتانیاهو طرح می شد این بود که می گفتند ما حکومت را تضعیف کردیم و الان خود مردم می توانند آن را سرنگون کنند. در پی آن نیز سلطنت طلبان و مبلغین ساواکی و مزدوران سازمان سیا در تلویزیون انترناشنال که یکی دو تا هم نیستند همین را تکرار کرده و می گفتند که اسرائیل سران حکومت را زده و اکنون اوضاع آماده است که مردم به خیابان بریزند و سرنگون کنند.

جدا از این که هدف اسرائیل تضعیف حکومت برای مثلا ریختن مردم توی خیابان و سرنگونی حکومت نبود اما حتی اگر می بود چنین نظراتی به راستی جز مشتی پرت و پلا چیز دیگری نبود.

مردم در خرداد 88 و دی ماه 96 و آبان 98 و نیز در جنبش ژینا به خیابان ریختند اما نتیجه ی پایانی آن سرنگونی حکومت نبود و این جدای از آن است که این جنبش ها و خیزش ها ضربات سنگینی به حکومت زدند.

در مورد سرنگونی حکومت حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که از طریق صرف بیرون ریختن مردم مقدور می بود( یا باشد) باز هم رهبری انقلابی یک طبقه و سازماندهی به نسبت جامع و نیز مسلح بودن مردم را می خواست( می خواهد) و این چیزی است که جنبش مردم ایران در دهه های اخیر فاقد آن بوده است و مهم ترین خلاء و کمبود در این جنبش به شمار آمده است. حال در چنین اوضاعی و آن هم زمانی که حکومت بیش از هر زمان دیگر آماده است که چنین شورش هایی را به دولت اسرائیل و امپریالیست ها ببندد، حتی در صورتی که رخ می داد حکومت منفور و جانی جمهوری اسلامی به احتمال بسیار بیش از آنچه در ماهشهر در سال 98 انجام داد، انجام می داد.

در بهترین حالت این توصیه ها را جدا از برخی خیال بافی های سطلنت طلبان می شد رفوگری حملات کثیف و متجاوزانه دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل به کشور و تلاش برای جلوگیری از احساسات ضداسرائیلی( ضد دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل) و ضد امپریالیستی توده ها دانست و نه چیز دیگری.

نیمه ی نخست تیرماه 1404

یادداشت

  1. چنان که در مقالات دیگر به اشاره گفته ایم رابطه ی اسرائیل با امپریالیست ها با دیگر کشورهای زیرسلطه و دولت های مزدور امپریالیست ها تا حدودی فرق می کند و توضیح ویژه ای نیاز دارد. برای نمونه می توان گفت در اسرائیل یک سرمایه داری برقرار است که در حالی که مانند سرمایه داری کشورهای امپریالیستی نیست – اسرائیل امپریالیست نیست - اما نمی توان به ساده گی آن را سرمایه داری کمپرادور نامید. در این کشور طبقه ی کارگر از یک رفاه اقتصادی نسبی برخوردار است. امری که در مورد کشورهای زیر سلطه ی منطقه وجود ندارد. همچنین یک دموکراسی شبه غربی در این کشور وجود دارد که در هیچ یک از کشورهای منطقه همانند آن وجود ندارد. در عین حال لابی قدرتمندی در کشورهای امپریالیستی به ویژه آمریکا دارد در حالی که چنین لابی ای را دیگر کشورها ندارند. با این همه اسرائیل در منطقه نه مستقل از امپریالیست ها و همچون قدرتی صرفا دارای منافعی خود ویژه که به هر حال به دلیل شرایط ویژه این کشور در خاورمیانه وجود دارد، بلکه بیشتر همچون عامل امپریالیست ها عمل می کند و نقش یک عامل سیاسی و امنیتی و نظامی را برای آنها در منطقه و برای پیشبرد طرح های آنها دارد.



Turquie : Des lecteurs de Partizan arrêtés et inculpés


Samedi 28 juin à Sarıgazi, deux lecteurs de Partizan ont été arrêtés parce qu’ils distribuaient des tracts pour appeler à la commémoration du massacre de Sivas du 2 juillet 1993 lorsque 33 intellectuels, dont une majorité d’alévis, ont été tués dans un incendie allumé par une foule d’islamistes radicaux. Les deux activistes ont été détenus par la police au motif qu’ils avaient la silhouette d’İbrahim Kaypakkaya sur leurs gilets. Finalement, ils ont été inculpés de « propagande en faveur d’une organisation terroriste » et pour l’organisation « d’une manifestation non déclarée ».

secours rouge

RedRoad (maoist group) Iran - 2a part - in persian

 

جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه

و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)


نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با حکومت جمهوری اسلامی

جنگی کنونی امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی و دولت صهیونیستی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی چند دلیل عمده دارد.

این جنگ ادامه ی جنگ آنها علیه نیابتی های جمهوری اسلامی در منطقه است. در جنگ های امپریالیست ها با نیابتی ها، حماس و حزب الله و حشدالشعبی و حزب الله لبنان و در کنار آنها تغییر حکومت سوریه، نخست تضعیف، درهم کردن آنها با دولت ها و مجبور کردن شان به همراهی با حاکمیت ها( موارد حزب الله لبنان و حشدالشعبی عراق) یا پاکسازی نسبی یا کامل آنها( حماس) بود.

این امر به معنای این نیست که امپریالیست ها و یا دولت صهیونیستی اسرائیل مخالف گروه ها و یا حکومت های مذهبی اسلامی بوده و یا هستند. خیر! به این دلیل نیست. آنها خود از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان پشتیبانی کردند و نیز به جای حکومت مرتجع اما سکولار بشار اسد یک دست پرورده و مزدورشان احمدالشرع رهبر تحریرالشام را که از گروه های متعصب مذهبی داعش می آمد جایگزین کردند و جنگ های مذهبی را در این کشور دامن زدند. بنابراین مساله به هیچ وجه مخالفت با تعصب و مذهب و خلاصه به این معنا فرهنگی نیست، بلکه مساله سیاسی است.

اگر از غزه بگذریم که هنوز جدای از نسل کشی فلسطینیان روشن نیست امپریالیسم آمریکا چه خوابی برایش دیده است، بقیه همچون تهدید جلوه گر شده و مشکلاتی در راه جریان یابی آرام و بی دردسر سرمایه ی امپریالیستی- به ویژه سرمایه ی آمریکایی- ایجاد کرده بودند. مرکز تمامی این ها تا حدودی در ایران و در حکومت ولایت فقیه قرار داشت.

سیاست امپریالیسم آمریکا (و دولت جنایتکار اسرائیل) در آغاز حمله ی نظامی به جمهوری اسلامی نبود بلکه مذاکره و وادار کردن جمهوری اسلامی به خواست هاشان بود. آنها امید داشتند که جمهوری اسلامی در پی عقب نشینی ها و سازش هایش با امپریالیست ها در مورد حماس و حزب الله و سوریه و حشدالشعبی و حوثی های یمن به سازش ها و عقب نشینی های بیشتری دست زند و در ازای رفع تحریم ها و یاری امپریالیست ها به سرپا کردن حکومت در برابر توده ها، به برخی از خواست های آنها گردن گذارد.

این خواست ها پیرامون برنامه هسته ای وغنی سازی بود. امری که با توجه به سیاست«تقیه» ی مداوم از جانب سران جمهوری اسلامی، همواره آنها را بی اعتماد به جمهوری اسلامی نگاه می داشت. درست برای همین عدم اطمینان از سیاست های باند خامنه ای و سران سپاه آنها به روی خواست های خود در این موارد پافشاری می کردند ( حقیقت این است که سران ریاکار و شیاد و حقیر جمهوری اسلامی به ملت ایران توضیح نمی دهند که در مذاکرات چه گذشت و چه می خواستند بدهند و چه می خواستند بگیرند). از آنچه در پی آمد روشن است که آنها دو خط را دنبال می کردند: خط مذاکره و خط برنامه ریزی دقیق برای حمله به جمهوری اسلامی و بیشتر حمله به نقطه های قدرت خامنه ای.

با این حال می توان احتمال زیاد داد که در صورتی که باند خامنه ای و سران سپاه با خواست های آمریکا موافقت می کردند امپریالیسم آمریکا بهانه ای برای حمله جمهوری اسلامی نداشت و به احتمال زیاد نه خودش و نه امپریالیست اروپای غربی به اسرائیل( در واقع به سیا و موساد و ارتش اسرائیل) نیز اجازه نمی دادند که طرح های از پیش آماده شده ی خود را پیش ببرد.

پس این که امپریالیسم آمریکا( و در کنار آن سه امپریالیست اروپایی) در هر شرایطی به دولت صهیونیستی اسرائیل اجازه می داد که طرح های آماده شده( که چنان که اشاره کردیم صرفا طرح های خودش نبوده است) را اجرا کند نمی تواند درست باشد و دولت اسرائیل نیز نمی توانست بدون اجازه ی آنها طرح ها را اجرا کند. بنابراین می توان گفت که تنها مذاکره نبود و تنها نیرنگ و فریب دادن جمهوری اسلامی نبود، بلکه هر دو بود و هر دو خط قدم به قدم دنبال می شد.

اما پافشاری خامنه ای و سران متحجر و متعصب سپاه به روی برنامه ی هسته ای و غنی سازی و بازی هاشان با آژانس اتمی شرایط را به طرف بی اعتمادی آمریکا سوق داد و با تمام شدن مهلت 60 روزه و طرح این که جمهوری اسلامی می خواهد از مذاکرات برای وقت گذرانی استفاده کند منجر به پیاده شدن طرح هایی گشت که از شاید سال های پیش آماده شده بود.

اهداف امپریالیست ها که در این ده روز محقق شد

اکنون که حدود 10 روز از جنگ می گذرد می توان گفت دو هدف اساسی از این جنگ دنبال می شد. یکم ضربه زدن به آنچه جمهوری اسلامی آن را لولویی برای ترساندن غرب کرده بود( به راستی روشن نیست که آیا جمهوری اسلامی توانسته بود به تولید بمب اتمی نزدیک شود و یا خیر!) یعنی به مراکز هسته ای و غنی سازی جمهوری اسلامی و دوم ضربه به نهادهای اطلاعاتی و نظامی و نیز مراکز تولید جنگ افزارهای موشکی و ...

زدن این دو موجب می گردید که جمهوری اسلامی که در هر حال مجبور است به پای میز مذاکره بازگردد یک جمهوری اسلامی توسری خورده و احتمالا مانند موم نرم شده گردد. سران جمهوری اسلامی این بار در مذاکرات چیزی ندارند که بخواهند بابت آن از آمریکا و دول امپریالیستی امتیاز بگیرند و به احتمال باید طوق بنده گی امپریالیست های غربی را به گردن بیفکنند.


نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با جنبش دموکراتیک - انقلابی خلق

اما این تنها یک جنبه ی قضیه یعنی تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر امپریالیست ها تضاد شدیدی با جنبش انقلابی و انقلاب در ایران دارند. هر گونه انقلابی در ایران خواه شکست بخورد و خواه به ویژه به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی مترقی و یا انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر بینجامد به نفع امپریالیست ها نیست و نه تنها منافع آنها را در ایران بلکه در منطقه در خطر و زیر ضرب قرار خواهد داد.

از این رو چند راه مقابل امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی قرار داشت.

یا با آوردن خامنه ای و سران پاسدار پای میز مذاکره مجبورشان کنند که خواست های آنها بپذیرند و در نتیجه شرایط برای رفع تحریم ها و ریختن سرمایه ها به داخل ایران آماده گردد و به این شکل و با عادی شدن سیر امور اقتصادی، جنبش انقلابی خاموش شود و یا به تاخیر بیفتند. این یک راهی بود که چنانچه مذاکرات به نتیجه می رسید دنبال می شد.

راه دیگر و در صورت اصرار خامنه ای به تداوم برنامه ی هسته ای و غنی سازی این بود که به ایران حمله شود و بخش های مهمی از دستگاه نظامی حاکم به ویژه سران سپاه در ارگان های مربوطه قلع و قمع شود و نیز با حمله به سایت های اتمی حکومت از نظر آنچه حاضر نبود در مذاکرات بدهد، فلج گردد. چنین حمله ای در عین حال می توانست ضربات سنگینی به جنبش انقلابی - دموکراتیک در حال رشد ایران بزند که لبه ی تیز حمله اش متوجه جمهوری اسلامی بود.

در هر صورت نخستین نتایج چنین حملاتی می توانست به عمده شدن تضاد ارتجاع جمهوری اسلامی و امپریالیست ها بینجامد و تضاد طبقه ی کارگر و توده ها را برای مدتی غیرعمده کند. این آن نتیجه ای است که برخی به آن این گونه اشاره می کنند که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود که مردم ایران به جمهوری اسلامی نزدیک شوند و از این نظر به نفع جمهوری اسلامی تمام می گردد و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند»( در این مورد پایین تر صحبت خواهیم کرد).

اما سوی دیگر قضیه می توانست این باشد که در صورتی که باز هم کار بیخ پیدا کرد و جنبش های توده ای علیه حکومت برخاست و به سوی سرنگونی حکومت پیش رفت، امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها با تضعیف همه جانبه ی حکومت ولایت فقیه به ویژه نیروهای سپاه پاسداران، این امکان را داشته باشند که با تجاوز زمینی سوار جنبش توده ها شده و با سرنگونی حکومت، دولت بعدی را خود بر سرکار آورند.

روشن است که طرح های امپریالیست ها(که خود نقشه یA و Bو C دارد)پنهان است و آنچه آشکار شده است تنها بخشی از طرح دراز مدت تر است. یعنی طرح ها بخش به بخش اجرا می شوند و به اصطلاح آنها باید فکر همه جابش را کرده باشند.

در بالا به این نظر اشاره کردیم که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود که مردم ایران به جمهوری اسلامی نزدیک شوند و از این نظر به نفع جمهوری اسلامی تمام می گردد و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند». این نظر را باید تا حدودی به حقیقت نزدیک دانست. مشکل این نظر این است که شرایط کنونی را با شرایط جنگ جمهوری اسلامی و عراق مقایسه می کند. در حالی که شرایط خواه از نقطه نظر حکومت جمهوری اسلامی و خواه از نظر جنبش توده ای تفاوت های زیادی با آن دوران دارد.

نخست این که آن زمان خمینی بود که توده ها تا حدود زیادی نسبت به وی حرف شنوی داشتند و اکنون خامنه ای است که تنها نفرت و خشم توده ها متوجه اوست . دوم این که جمهوری اسلامی در آن زمان دارای پایگاه اجتماعی بسیار گسترده بود در حالی که اکنون شرایط برعکس است و جمهوری اسلامی و به ویژه باند خامنه ای دارای پایگاه بسیار ضعیفی است. سوم این که جمهوری اسلامی و در اینجا خامنه ای و سران سپاه که های و هوی فراوان در مورد قدرت خود می کردند ضربات سنگینی از دشمن خورده و تحقیر شده اند و در نتیجه وضع شان به کلی متفاوت از زمان حمله ی عراق است که چنین وضعی و به این شکل، حتی اگر شلیک نیروهای آمریکایی به جزایر جنوب و شلیک به هواپیمای مسافربری را در نظر بگیریم، اساسا برایشان پیش نیامد. چهارم این که تضادهای درون حکومت و بین جناح ها و باندها بسیار زیاد است و هیچ نیرویی - حتی خود خامنه ای - توانایی آن را ندارد که برای مدتی طولانی دیگر نیروها و یا جناح ها را آرام و زیرکنترل خویش قرار دهد. این احتمال که پس از جنگ و آرام شدن نسبی اوضاع این جدال ها بسیار شدیدتر از پیش از جنگ شود زیاد است.

این ها تازه نکات عمده در مورد وضع حکومت است. در مورد وضع توده ها وضع بسیار متفاوت تر است.

جنبش توده ای اکنون به کلی با آن زمان فرق می کند. آن زمان چنان که گفتیم جمهوری اسلامی پایگاه اجتماعی داشت اما اکنون در میان توده ها پایگاهی ندارد و جنبش حداقل در سی سال اخیر با این حکومت مبارزات گوناگونی کرده است. دوم جنبش در آن زمان از جمهوری اسلامی می خواست که آنچه را از حکومت سلطنتی خواسته بودند و برای دست یافتن به آن سرنگون اش کرده بودند تحقق دهد، اما اکنون خود جمهوری اسلامی را نمی خواهد. سوم این که جنبش در سیر رشد خود مراحل گوناگونی را طی کرده است و اکنون در مدارجی از رشد خود به سر می برد که برگرداندن اش به حالت پیشین به ویژه با این اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کار بسیار مشکلی است. چهارم اینکه خود جنگ و نتایج آن خامنه ای و سران پاسدار را بسیار حقیر تر و منفورتر از آنچه اکنون هستند خواهد کرد.

با این همه گرچه ممکن است که حکومت بخواهد از شرایط جنگ برای سرکوب جنبش توده ها استفاده کند اما این برای مدتی کوتاه ممکن است بُرد داشته باشد و در نتیجه وضعیت حقارت بار حکومت پس از جنگ و همچنین تضادهای درونی که آن را بیشتر از هم می گسلد و نیز جنبش توده ها که دوباره حرکت و رشد خود را از سر خواهد گرفت، این امکان را ندارد که از چنین وضعیتی استفاده ی زیادی بکند. توجه کنیم که هم اکنون نیز لبه ی تیز حمله اش را برای اعدام ها روی «جاسوس های اسرائیلی» گذاشته است و گرچه ممکن است که این میان عده ای را بیگناه قربانی کند اما همین نشان می دهد که ناچار است در مقابل مردم دست به عصا راه برود.

از دیدگاه کلی می توان به این هم اشاره کرد که زمانی که یک تضاد در نتیجه ی عمده شدن تضادی دیگر غیرعمده می شود، بدون تغییر باقی نمی ماند و نیز لزوما عقب گرد نمی کند بلکه می تواند در دل تضاد عمده رشد کند. در صورتی که شرایط وضعی به وجود آورد که این تضاد عمده شود، آن گاه رشد خود را از همان نقطه ای که پایان یافته بود آغاز نمی کند بلکه از نقطه ای تکامل یافته تر آغاز می کند. بسیاری از دولت هایی که در نتیجه ی جنگ ها ضعیف شده بودند در هنگامه ی جنگ و یا در پایان جنگ نه با نارضایتی ها و جنبش های پیشین، بلکه جنبش هایی تکامل یافته تر از جنبش های پیشین و یا اساسا با انقلاب ها روبرو شدند.

از این رو نمی توان این اندیشه را درست دانست که همه چیز پس از جنگ لزوما در خدمت جناح خامنه ای خواهد بود و آنها هر کاری که دل شان خواست می توانند بکنند.

دوم خرداد 1404

جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه

و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)


نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با حکومت جمهوری اسلامی

جنگی کنونی امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی و دولت صهیونیستی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی چند دلیل عمده دارد.

این جنگ ادامه ی جنگ آنها علیه نیابتی های جمهوری اسلامی در منطقه است. در جنگ های امپریالیست ها با نیابتی ها، حماس و حزب الله و حشدالشعبی و حزب الله لبنان و در کنار آنها تغییر حکومت سوریه، نخست تضعیف، درهم کردن آنها با دولت ها و مجبور کردن شان به همراهی با حاکمیت ها( موارد حزب الله لبنان و حشدالشعبی عراق) یا پاکسازی نسبی یا کامل آنها( حماس) بود.

این امر به معنای این نیست که امپریالیست ها و یا دولت صهیونیستی اسرائیل مخالف گروه ها و یا حکومت های مذهبی اسلامی بوده و یا هستند. خیر! به این دلیل نیست. آنها خود از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان پشتیبانی کردند و نیز به جای حکومت مرتجع اما سکولار بشار اسد یک دست پرورده و مزدورشان احمدالشرع رهبر تحریرالشام را که از گروه های متعصب مذهبی داعش می آمد جایگزین کردند و جنگ های مذهبی را در این کشور دامن زدند. بنابراین مساله به هیچ وجه مخالفت با تعصب و مذهب و خلاصه به این معنا فرهنگی نیست، بلکه مساله سیاسی است.

اگر از غزه بگذریم که هنوز جدای از نسل کشی فلسطینیان روشن نیست امپریالیسم آمریکا چه خوابی برایش دیده است، بقیه همچون تهدید جلوه گر شده و مشکلاتی در راه جریان یابی آرام و بی دردسر سرمایه ی امپریالیستی- به ویژه سرمایه ی آمریکایی- ایجاد کرده بودند. مرکز تمامی این ها تا حدودی در ایران و در حکومت ولایت فقیه قرار داشت.

سیاست امپریالیسم آمریکا (و دولت جنایتکار اسرائیل) در آغاز حمله ی نظامی به جمهوری اسلامی نبود بلکه مذاکره و وادار کردن جمهوری اسلامی به خواست هاشان بود. آنها امید داشتند که جمهوری اسلامی در پی عقب نشینی ها و سازش هایش با امپریالیست ها در مورد حماس و حزب الله و سوریه و حشدالشعبی و حوثی های یمن به سازش ها و عقب نشینی های بیشتری دست زند و در ازای رفع تحریم ها و یاری امپریالیست ها به سرپا کردن حکومت در برابر توده ها، به برخی از خواست های آنها گردن گذارد.

این خواست ها پیرامون برنامه هسته ای وغنی سازی بود. امری که با توجه به سیاست«تقیه» ی مداوم از جانب سران جمهوری اسلامی، همواره آنها را بی اعتماد به جمهوری اسلامی نگاه می داشت. درست برای همین عدم اطمینان از سیاست های باند خامنه ای و سران سپاه آنها به روی خواست های خود در این موارد پافشاری می کردند ( حقیقت این است که سران ریاکار و شیاد و حقیر جمهوری اسلامی به ملت ایران توضیح نمی دهند که در مذاکرات چه گذشت و چه می خواستند بدهند و چه می خواستند بگیرند). از آنچه در پی آمد روشن است که آنها دو خط را دنبال می کردند: خط مذاکره و خط برنامه ریزی دقیق برای حمله به جمهوری اسلامی و بیشتر حمله به نقطه های قدرت خامنه ای.

با این حال می توان احتمال زیاد داد که در صورتی که باند خامنه ای و سران سپاه با خواست های آمریکا موافقت می کردند امپریالیسم آمریکا بهانه ای برای حمله جمهوری اسلامی نداشت و به احتمال زیاد نه خودش و نه امپریالیست اروپای غربی به اسرائیل( در واقع به سیا و موساد و ارتش اسرائیل) نیز اجازه نمی دادند که طرح های از پیش آماده شده ی خود را پیش ببرد.

پس این که امپریالیسم آمریکا( و در کنار آن سه امپریالیست اروپایی) در هر شرایطی به دولت صهیونیستی اسرائیل اجازه می داد که طرح های آماده شده( که چنان که اشاره کردیم صرفا طرح های خودش نبوده است) را اجرا کند نمی تواند درست باشد و دولت اسرائیل نیز نمی توانست بدون اجازه ی آنها طرح ها را اجرا کند. بنابراین می توان گفت که تنها مذاکره نبود و تنها نیرنگ و فریب دادن جمهوری اسلامی نبود، بلکه هر دو بود و هر دو خط قدم به قدم دنبال می شد.

اما پافشاری خامنه ای و سران متحجر و متعصب سپاه به روی برنامه ی هسته ای و غنی سازی و بازی هاشان با آژانس اتمی شرایط را به طرف بی اعتمادی آمریکا سوق داد و با تمام شدن مهلت 60 روزه و طرح این که جمهوری اسلامی می خواهد از مذاکرات برای وقت گذرانی استفاده کند منجر به پیاده شدن طرح هایی گشت که از شاید سال های پیش آماده شده بود.

اهداف امپریالیست ها که در این ده روز محقق شد

اکنون که حدود 10 روز از جنگ می گذرد می توان گفت دو هدف اساسی از این جنگ دنبال می شد. یکم ضربه زدن به آنچه جمهوری اسلامی آن را لولویی برای ترساندن غرب کرده بود( به راستی روشن نیست که آیا جمهوری اسلامی توانسته بود به تولید بمب اتمی نزدیک شود و یا خیر!) یعنی به مراکز هسته ای و غنی سازی جمهوری اسلامی و دوم ضربه به نهادهای اطلاعاتی و نظامی و نیز مراکز تولید جنگ افزارهای موشکی و ...

زدن این دو موجب می گردید که جمهوری اسلامی که در هر حال مجبور است به پای میز مذاکره بازگردد یک جمهوری اسلامی توسری خورده و احتمالا مانند موم نرم شده گردد. سران جمهوری اسلامی این بار در مذاکرات چیزی ندارند که بخواهند بابت آن از آمریکا و دول امپریالیستی امتیاز بگیرند و به احتمال باید طوق بنده گی امپریالیست های غربی را به گردن بیفکنند.


نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با جنبش دموکراتیک - انقلابی خلق

اما این تنها یک جنبه ی قضیه یعنی تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر امپریالیست ها تضاد شدیدی با جنبش انقلابی و انقلاب در ایران دارند. هر گونه انقلابی در ایران خواه شکست بخورد و خواه به ویژه به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی مترقی و یا انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر بینجامد به نفع امپریالیست ها نیست و نه تنها منافع آنها را در ایران بلکه در منطقه در خطر و زیر ضرب قرار خواهد داد.

از این رو چند راه مقابل امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی قرار داشت.

یا با آوردن خامنه ای و سران پاسدار پای میز مذاکره مجبورشان کنند که خواست های آنها بپذیرند و در نتیجه شرایط برای رفع تحریم ها و ریختن سرمایه ها به داخل ایران آماده گردد و به این شکل و با عادی شدن سیر امور اقتصادی، جنبش انقلابی خاموش شود و یا به تاخیر بیفتند. این یک راهی بود که چنانچه مذاکرات به نتیجه می رسید دنبال می شد.

راه دیگر و در صورت اصرار خامنه ای به تداوم برنامه ی هسته ای و غنی سازی این بود که به ایران حمله شود و بخش های مهمی از دستگاه نظامی حاکم به ویژه سران سپاه در ارگان های مربوطه قلع و قمع شود و نیز با حمله به سایت های اتمی حکومت از نظر آنچه حاضر نبود در مذاکرات بدهد، فلج گردد. چنین حمله ای در عین حال می توانست ضربات سنگینی به جنبش انقلابی - دموکراتیک در حال رشد ایران بزند که لبه ی تیز حمله اش متوجه جمهوری اسلامی بود.

در هر صورت نخستین نتایج چنین حملاتی می توانست به عمده شدن تضاد ارتجاع جمهوری اسلامی و امپریالیست ها بینجامد و تضاد طبقه ی کارگر و توده ها را برای مدتی غیرعمده کند. این آن نتیجه ای است که برخی به آن این گونه اشاره می کنند که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود که مردم ایران به جمهوری اسلامی نزدیک شوند و از این نظر به نفع جمهوری اسلامی تمام می گردد و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند»( در این مورد پایین تر صحبت خواهیم کرد).

اما سوی دیگر قضیه می توانست این باشد که در صورتی که باز هم کار بیخ پیدا کرد و جنبش های توده ای علیه حکومت برخاست و به سوی سرنگونی حکومت پیش رفت، امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها با تضعیف همه جانبه ی حکومت ولایت فقیه به ویژه نیروهای سپاه پاسداران، این امکان را داشته باشند که با تجاوز زمینی سوار جنبش توده ها شده و با سرنگونی حکومت، دولت بعدی را خود بر سرکار آورند.

روشن است که طرح های امپریالیست ها(که خود نقشه یA و Bو C دارد)پنهان است و آنچه آشکار شده است تنها بخشی از طرح دراز مدت تر است. یعنی طرح ها بخش به بخش اجرا می شوند و به اصطلاح آنها باید فکر همه جابش را کرده باشند.

در بالا به این نظر اشاره کردیم که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود که مردم ایران به جمهوری اسلامی نزدیک شوند و از این نظر به نفع جمهوری اسلامی تمام می گردد و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند». این نظر را باید تا حدودی به حقیقت نزدیک دانست. مشکل این نظر این است که شرایط کنونی را با شرایط جنگ جمهوری اسلامی و عراق مقایسه می کند. در حالی که شرایط خواه از نقطه نظر حکومت جمهوری اسلامی و خواه از نظر جنبش توده ای تفاوت های زیادی با آن دوران دارد.

نخست این که آن زمان خمینی بود که توده ها تا حدود زیادی نسبت به وی حرف شنوی داشتند و اکنون خامنه ای است که تنها نفرت و خشم توده ها متوجه اوست . دوم این که جمهوری اسلامی در آن زمان دارای پایگاه اجتماعی بسیار گسترده بود در حالی که اکنون شرایط برعکس است و جمهوری اسلامی و به ویژه باند خامنه ای دارای پایگاه بسیار ضعیفی است. سوم این که جمهوری اسلامی و در اینجا خامنه ای و سران سپاه که های و هوی فراوان در مورد قدرت خود می کردند ضربات سنگینی از دشمن خورده و تحقیر شده اند و در نتیجه وضع شان به کلی متفاوت از زمان حمله ی عراق است که چنین وضعی و به این شکل، حتی اگر شلیک نیروهای آمریکایی به جزایر جنوب و شلیک به هواپیمای مسافربری را در نظر بگیریم، اساسا برایشان پیش نیامد. چهارم این که تضادهای درون حکومت و بین جناح ها و باندها بسیار زیاد است و هیچ نیرویی - حتی خود خامنه ای - توانایی آن را ندارد که برای مدتی طولانی دیگر نیروها و یا جناح ها را آرام و زیرکنترل خویش قرار دهد. این احتمال که پس از جنگ و آرام شدن نسبی اوضاع این جدال ها بسیار شدیدتر از پیش از جنگ شود زیاد است.

این ها تازه نکات عمده در مورد وضع حکومت است. در مورد وضع توده ها وضع بسیار متفاوت تر است.

جنبش توده ای اکنون به کلی با آن زمان فرق می کند. آن زمان چنان که گفتیم جمهوری اسلامی پایگاه اجتماعی داشت اما اکنون در میان توده ها پایگاهی ندارد و جنبش حداقل در سی سال اخیر با این حکومت مبارزات گوناگونی کرده است. دوم جنبش در آن زمان از جمهوری اسلامی می خواست که آنچه را از حکومت سلطنتی خواسته بودند و برای دست یافتن به آن سرنگون اش کرده بودند تحقق دهد، اما اکنون خود جمهوری اسلامی را نمی خواهد. سوم این که جنبش در سیر رشد خود مراحل گوناگونی را طی کرده است و اکنون در مدارجی از رشد خود به سر می برد که برگرداندن اش به حالت پیشین به ویژه با این اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کار بسیار مشکلی است. چهارم اینکه خود جنگ و نتایج آن خامنه ای و سران پاسدار را بسیار حقیر تر و منفورتر از آنچه اکنون هستند خواهد کرد.

با این همه گرچه ممکن است که حکومت بخواهد از شرایط جنگ برای سرکوب جنبش توده ها استفاده کند اما این برای مدتی کوتاه ممکن است بُرد داشته باشد و در نتیجه وضعیت حقارت بار حکومت پس از جنگ و همچنین تضادهای درونی که آن را بیشتر از هم می گسلد و نیز جنبش توده ها که دوباره حرکت و رشد خود را از سر خواهد گرفت، این امکان را ندارد که از چنین وضعیتی استفاده ی زیادی بکند. توجه کنیم که هم اکنون نیز لبه ی تیز حمله اش را برای اعدام ها روی «جاسوس های اسرائیلی» گذاشته است و گرچه ممکن است که این میان عده ای را بیگناه قربانی کند اما همین نشان می دهد که ناچار است در مقابل مردم دست به عصا راه برود.

از دیدگاه کلی می توان به این هم اشاره کرد که زمانی که یک تضاد در نتیجه ی عمده شدن تضادی دیگر غیرعمده می شود، بدون تغییر باقی نمی ماند و نیز لزوما عقب گرد نمی کند بلکه می تواند در دل تضاد عمده رشد کند. در صورتی که شرایط وضعی به وجود آورد که این تضاد عمده شود، آن گاه رشد خود را از همان نقطه ای که پایان یافته بود آغاز نمی کند بلکه از نقطه ای تکامل یافته تر آغاز می کند. بسیاری از دولت هایی که در نتیجه ی جنگ ها ضعیف شده بودند در هنگامه ی جنگ و یا در پایان جنگ نه با نارضایتی ها و جنبش های پیشین، بلکه جنبش هایی تکامل یافته تر از جنبش های پیشین و یا اساسا با انقلاب ها روبرو شدند.

از این رو نمی توان این اندیشه را درست دانست که همه چیز پس از جنگ لزوما در خدمت جناح خامنه ای خواهد بود و آنها هر کاری که دل شان خواست می توانند بکنند.

دوم خرداد 1404